ارزشِ سخن
حکمت نامه پارسیان / 12 / حکمت در سخن ..... ص : 12
حکمت در سخن
حکمت نامه پارسیان / 12 / حکمت در سخن ..... ص : 12
چنانچه براى کلامى یا کتابى مانند سخن خداوند و کتاب آسمانى وصف «حکیم» به کار رود، بدان جهت است که آن سخن یا کتاب در بردارنده حقایقى است که باید آن را شناخت و فرمانها، توصیهها و رهنمودهاى رفتارى است که باید بدان پایبند بود تا از ناهنجارىها و کژىها به دور ماند.
حکمت نامه پارسیان / 13 / حکمت در سخن ..... ص : 12
در بیان این سخن گفتهاند برخى از سخنان شعرى یا منظوم دربردارنده گزارههاى درست و قضایاى مطابق با واقعاند و در یک سخن، قضایاى صادقه مىباشند. این بیان در تفسیر واژه «حکمت» نظر به جنبهاى از حکمت دارد که «حکمت نظرى» گویند. برخى دیگر گفتهاند منظور از سخن پیامبر صلى الله علیه و آله این است که پارهاى از اشعار و سخنان منظوم، مشتمل بر پندها و مواعظ هشداردهنده و اثربخش در تربیت انسانهاست. بنابراین هر کلمهاى که تو را پند آموزد و از بدىها بازدارد و به نیکىها هدایت کند در هر قالبى که ریخته شود، همان «حکمت» است. این تفسیر ناظر به جنبه دیگر از حکمت یعنى «حکمت عملى» است.
حکمت نامه پارسیان / 13 / حکمت در فرهنگ دین ..... ص : 13
از آن دلنشینتر، سخن حکیم پرآوازه اسلامى مرحوم صدرالدین شیرازى قدس سره است که در آغاز کتاب پرارج اسفار فرمود: «سخن خداوند «إلَّا الَّذینَ آمَنُوا» اشاره به نهایت و هدف عالى حکمت نظرى و ترکیب شریف
حکمت نامه پارسیان / 14 / حکمت در رفتار ..... ص : 13
اخلاق محتشمى از سخن حکیمان آورده است: «حکمت به تمامت با اندک و بسیار آن و خطیر و حقیر آن و کم و بیش آن، آن است که اخلاق را راست و مهذّبدارى و شوائب و تهمتها را از آن دور کنى» و امام غزالى در جایى گفته است: «حکمت در صدر اخلاق نیکو قرار دارد و این همان است که خداى فرموده: «هر آن کس که حکمت به وى ارمغان شده، به راستى خیر فراوان بدو ارزانى شده است».
حکمت نامه پارسیان / 14 / حکمت در حوزه زبان ..... ص : 14
آنگاه که سخن از زبان و مسائل آن به میان مىآید گستره کرانه ناپیدایى از بحث پیش روى دیده و ذهن انسان قرار مىگیرد؛ زیرا زبانْ پرده جان آدمیان است و هر فردى از انسان- با تمام تفاوتهاى جدّى و انکارناپذیر خود با دیگران- در زیر زبان خویش پنهان است. بر حسب گونهگونى ویژگىهاى فرهنگى و روانى آدمیان، سخن نیز با گونهگونى فراوانى از جهت وزن، اعتبار، زیبایى، تأثیر، عمق، دلربایى و دیگر شؤون کلام در بازار جهان عرضه مىگردد؛ بنابراین باید در این فریبنده بازارْ گزین کرد و برابر سخن خداوند شنودهها را به گوش گرفت و بهترین را برگزید و از آن پیروى نمود.
حکمت نامه پارسیان / 14 / حکمت در حوزه زبان ..... ص : 14
اینجاست که بحث حکمت در مقوله سخن یا کلامِ حکمتآمیز- که همان سخن برگزیده است- رخ مىنماید؛ همان چیزى که گمشده هر فرد مؤمن و حکیم و هر صاحب خرد است و نزد صاحبدلان باید آن را جستجو کرد چه:
حکمت نامه پارسیان / 15 / حکمت در حوزه زبان ..... ص : 14
و اگر از هر چیزى زمانى خستگى زاید، هرگز غبارِ ملالانگیزى بر ساحتِ سخنِ حکمتمدار ننشیند.
حکمت نامه پارسیان / 15 / حکمت در حوزه زبان ..... ص : 14
آنجا که مىتوان از حکمتِ سخن، گفت و شنید و از آن بهترین هدیه داد و گرفت، خیرى در سکوت نخواهد بود و آنجا که ساحت ظهور نااهلان و بىمایگان است، دم از حکمت زدن، ستمى جانکاه بر آن خواهد بود.
کسى را که بینى ز حق برکران
منه با وى از حق سخن در میان
دریغ است با سفله گفت از علوم
که ضایع شود تخم در شوره بوم
چو در وى نگیرد عدو داندت
برنجد به جان و برنجاندت
حکمت نامه پارسیان / 16 / سخن حکمت در تاریخ ..... ص : 16
سخن حکمت در تاریخ
حکمت نامه پارسیان / 19 / جایگاه حکمت و حکیمان در ملتها ..... ص : 17
براستى این گزیدههاست که بزرگى چون جامى را به وجد آورده که هنرمندانه سروده است:
هست سخن پرده کش رازها
زنده کن مرده آوازها
چون به سخن باز شود ساز او
جان به حریفان دهد آواز او
هر که نفس را کند اثبات جان
جز سخن خوش نبود جان آن
هست نفس قالب و جانش سخن
این سخن از زنده دلان گوش کن
گرچه سخن هست گرهها به باد
در گرهش بین گهر صدگشاد
هر گره از وى گهرى بلکه به
بسته در آن گوهر دیگر گره
حرفى اگر زیر شود یا زبر
نیست گره پیش خرد جر گهر
نیست سخن بسته آن صوت و حرف
مرغ سخن راست نداى شگرف
حکمت نامه پارسیان / 19 / جایگاه حکمت و حکیمان در ملتها ..... ص : 17
هر چه فتد سرى از آن در دلت
معنى نوگردد از آن حاصلت
پیش سخندان سخن است آن همه
جان سخن را چو تن است آن همه
حکمت نامه پارسیان / 23 / حکمت در کتاب خدا ..... ص : 22
3. «وَ اذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى بْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِى عَلَیْکَ وَ عَلى والِدَتِکَ اذْ ایَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِى الْمَهْدِ وَ کَهْلًا وَ اذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْانْجیلَ» آنگاه که خداى فرمود: اى عیسى بن مریم! نعمتم را بر تو و مادرت به یادآور زمانى که تو را با روح القدس نیرو بخشیدیم که در گهواره و پیرى با مردم سخن گویى و زمانى که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم.
حکمت نامه پارسیان / 26 / مثل در ادب ..... ص : 26
اهل ادب در شأن و تعریف مَثَل تعبیرات گوناگونى دارند که پرداختن تفصیلى بدان خارج از حدّ و موضوع این نوشته مىباشد ولیکن توجّه به سخن تنى چند از بزرگان ادب و بلاغت بهعنوان نمونه در اینجا بایسته مىنماید:
حکمت نامه پارسیان / 26 / مثل در ادب ..... ص : 26
1. عبدالله بن مقفّع دانشمند و ادیب ایرانىتبارِ پارسىگوى و تازىنگار مقتول به سال 142 ه که بعضى در بزرگى و ارج، نام وى را در کنار حکیم باستانى ایران «بوذرجمهر» با عنوان حکیم یاد مىکنند، در جایى از اثر معروفش، الأدبالصغیر گفته است: «سخن آنگاه که در قالب «مَثَل» افاده گردد گفته را روشنتر و معنا را گویاتر مىکند و خود گوشنوازتر و نسبت به شاخههاى گونهگون سخن گستردهدامنتر است.»
حکمت نامه پارسیان / 26 / مثل در ادب ..... ص : 26
2. ابراهیم بن سیّار بصرى معروف به نَظّام از سران معتزله و از ادیبان و دانشمندان نیمه دوّم قرن دوّم هجرى و از استادان و ممدوحان جاحظ، درباره «مَثَل» گفته است: «چهار چیز در «مَثَل» جمع است که در غیر آن از اسلوبهاى سخن وجود ندارد: کوتاهى لفظ، دقّت و رسایى معنى، زیبایىِ تشبیه و گیرایى کنایه؛ این نهایت بلاغت است.»
حکمت نامه پارسیان / 27 / مثل در ادب ..... ص : 26
4. مطرزى ابوالفتح ناصر بن عبدالسید خوارزمى (م 610 ه)- شارح پرآوازه مقامات حریرى و یار و شاگرد خاص جارالله زمخشرى- در شرح مقامات، بیانى بس لطیف در برترى مَثَل و مَثیل بر دیگر اسلوبهاى سخن دارد که مضمون کلى آن را به صورت ترجمه فشرده بدینگونه مىتوان بیان داشت:
حکمت نامه پارسیان / 27 / مثل در ادب ..... ص : 26
«قولى که تمام عاقلان بر آنند این است که: هرگاه در سخنْ تمثیل به کار رود اختصار و زیبایى مىآید و انکار از آن برمىخیزد، جانها را هیجان مىبخشد و دلها را به سوى خود مىکشد؛ اگر مدح باشد زیباتر و ممدوح را دلنشینتر و اگر ذمّ و نکوهش باشد، دردناکتر و گزندهتر است؛ اگر در برهان آید آن را چیرهتر و گویاتر کند و اگر در افتخار آید برجستهتر و والاتر نماید. چنانچه در بیان عبرتها و پندها به کار رود کینهها را زودتر مىنشاند و زیانه تند خشمها را کندتر کند و براى درمان بیمار سودمندتر و شفابخشتر آید.»
حکمت نامه پارسیان / 27 / مثل در ادب ..... ص : 26
شایسته یادآورى این که مرحوم استاد على اکبر دهخدا بر کتاب پرارج و حجیمى چون امثال و حکم مقدّمهاى ننوشته و در جایى از آن در شأن و تعریف مَثَل و حکمت مطلبى نیاورده است و در پاسخ سؤال از علّت عدم نگارش مقدّمه، دشوارى به دست آوردن تعریفى جامع و قابل قبول براى مثل و عدم امکان تمییز بین تعریفهاى ارائه شده از سوى فرنگیان را اعلام داشته است. که البته این سخن- با همه عظمت شادروان دهخدا- توجیه وجیهى نمىتواند باشد، زیرا کتابى که در این موضوع یا هر موضوع دیگر با زمینه زبان و فرهنگى پر پیشینه و غنى چون زبان و فرهنگ ایرانى نگاشته مىشود مىبایست که تعریف موضوع و عناصر آن نیز از همان زمینه و پیشینه
حکمت نامه پارسیان / 29 / مثل در کتاب خداوند ..... ص : 28
بزرگى دیگر در ضرورت التزام به تفاوت بین این دو واژه گفته است: چنانچه مِثْل و مَثَل را مساوى بدانیم بین دو سخن خداوند تنافى حاصل خواهد گشت که در جایى فرموده است: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ» و در جاى دیگر: «وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» خداوند مِثْل ندارد ولى مَثَل دارد.
حکمت نامه پارسیان / 30 / مثل در کتاب خداوند ..... ص : 28
اساساً ترکیبات بدیع و لطیف و چه بسا بىسابقهاى که قرآن و حدیث نبوى صلى الله علیه و آله وارد گویش و محاورات زبان عرب کرد به ضمیمه قداست و اهمیتى که مسلمانان براى سخن وحى قائل بودند، باعث گشت که الفاظ قرآن و حدیث اساس و زبده سخن تازیان و تازىنویسان مسلمان قرار گیرد و همانگونه که راغب اصفهانى در دیباچه مفرداتش آورده است: فقیهان و حکیمان در احکام و حکمتهاى خود و شاعران و بلیغان در نظم و نثر خود بدان تکیه کنند و همهجا از آن سود جویند.
حکمت نامه پارسیان / 31 / مثل در کتاب خداوند ..... ص : 28
نیز سیوطى از فارابى در دیوان الادب نقل کرده است که: «مَثَل آن است که عامّه و خاصّه مردم آن را در لفظ و معنى پذیرفته باشند به گونهاى که در میان آنان رایج و روان گشته باشد و در همه حال- چه آسانى و چه شدّت- بدان سخن گویند و بدین روى مَثَل از حکمت رساتر است، زیرا مردم بر امرى ناقص یا غیر مزیّن به همه خوبىها اجتماع نکنند.»
حکمت نامه پارسیان / 32 / بسترى آرام براى حرکتى از نو ..... ص : 31
گفتنى است که در بین اهل سنّت نیز نگارش حِکم و امثال در سدههاى نخست اسلامى رایج بوده؛ چنانکه جاحظ ادیب و دانشمند نامآور تازى م 255 در نیمه نخست سده سوم هجرى دست به تنظیم و تدوین مجموعههایى از حِکم و امثال پیشینیان زد. از جمله مجموعهاى مشتمل بر کلمات قصار امیرمؤمنان علیه السلام بود که در سالهاى پایانى عمر خود آن را در اختیار یکى از مصاحبانش «ابوالفضل بن احمد بن ابى طاهر» نهاد که پیشتر جاحظ وى را گفته بود: هر جملهاى از این مجموعه از نظر فضیلت و حکمت و بلاغت با هزار سخن از بهترین سخنان عرب برابرى دارد. کلماتى که بعدها محور بحث و شرح و تبیین عالمان بزرگى چون رشیدالدین وطواط م 573 ه و ابن میثم بحرانى مؤلّف سه شرح بر نهجالبلاغه م 679 ه و بزرگانى دیگر قرار گرفت.
حکمت نامه پارسیان / 33 / در مشکات نبوت و ولایت ..... ص : 33
همچنین آثارى چون شهاب الاخبار قاضى قضایى م 454 ه که بر حسب آنچه مؤلّف در دیباچه کتاب آورده مشتمل بر هزار سخن از سخنان حکمتآمیز پیامبر صلى الله علیه و آله در وصیّت و آداب و مواعظ و امثال بوده است و با داشتن والایى و عمق محتوا داراى الفاظى روان و خالى از هرگونه کاستى است که در عین دربرداشتن
حکمت نامه پارسیان / 34 / در مشکات نبوت و ولایت ..... ص : 33
مرحوم سیّد رضى مؤلّف بزرگوار نهجالبلاغه در اثر گرانقدرى که به نام خصائص امیرمؤمنان علیه السلام پیش از نهجالبلاغه نگاشته است در ذیل عبارتى از آن حضرت آورده است: «اگر در این جملات نبود مگر این سخن، همین بهعنوان درخشى فروزان و حکمتى رسا کافى بود و شگفتى نیست چه آن که حکمت از سرچشمهاش مىجوشد و بلاغت در بهارش جلوه مىکند.»
حکمت نامه پارسیان / 34 / در مشکات نبوت و ولایت ..... ص : 33
ابن ابى الحدید معتزلى در جایى از شرح نهجالبلاغه چنان از زیبایى و استحکام سخن مولا به وجد آمده که با شورى شگفت چنین آورده است: «
حکمت نامه پارسیان / 35 / در مشکات نبوت و ولایت ..... ص : 33
اینها همه بهجز شروح فراوانى است که در هر عصر و نسلى توسط اندیشهوران پرداخته شده و براى ما به میراث مانده است. تتبُّع تحسینبرانگیز پژوهشگر بزرگى چون مرحوم علّامه امینى با معرّفى بیش از هشتاد اثر در این زمینه تنها گوشهاى از این شروح را نشان داده است.
این سخن پایان ندارد اى غلام
زانکه جرّى سخت دارد این کلام
حکمت نامه پارسیان / 56 / صدق پیش آر که ایمان به مسلمانى نیست ..... ص : 56
* بلال مؤذّن رسولخدا صلى الله علیه و آله، لکنت زبان داشته است. قاآنى در این شعر مىخواهد بگوید که گفته خالصانه و از روى صفاى دل، هرچند فصیح نباشد، از سخن آراسته آمیخته به نفاق و دورویى نیکوتر است.
حکمت نامه پارسیان / 57 / صدق پیش آر که ایمان به مسلمانى نیست ..... ص : 56
6. سخن کز بهر حق گویى، چه عِبرانى چه سِریانى.
حکمت نامه پارسیان / 59 / حقا که ادب، تاج سر مردان است ..... ص : 58
* این سخن را به استهزاء به کسانى که ادب نگه نمىدارند، مىگویند.
7. مَست ار ادبى نمود هشیارش دان
هشیار که بىادب بوَد مستش گیر
حکمت نامه پارسیان / 72 / میانهگزین در همه کار کرد ..... ص : 70
24. همه نیز نیکى به اندازه کن
زِ مرد جهاندیده بشنو سخن
حکمت نامه پارسیان / 91 / آدمى را آدمیت لازم است ..... ص : 90
4. به حقیقت آدمى باش وگرنه مرغ دانى
که همین سخن بگوید به زبان آدمیّت
حکمت نامه پارسیان / 114 / موى چون گردید جو گندم، دگر هشیار شو ..... ص : 114
1. چون سیاهى شد ز مو هشیار مىباید شدن. ه/ 397
2. سپید گشتن مو ترجمان این سخن است
که سر بر آر ز خواب گران، سپیده دمید
حکمت نامه پارسیان / 168 / کس از دست جور زبانها نرست ..... ص : 167
7. مردمِ یافه سخن را نتوان بست دهان.
حکمت نامه پارسیان / 173 / ستیزه نه خوب آید از نامجوى ..... ص : 172
5. ستیزه به جایى رسانَد سخن
که ویران کنَد خانههاى کهن
حکمت نامه پارسیان / 218 / تلخ بود تلخ که الحق مر ..... ص : 218
2. سخن راست، تلخ مىباشد. د/ 2/ 953
3. گر سخن راست بوَد همچو دُر
تلخ بود تلخ که الْحقّ مُرّ
حکمت نامه پارسیان / 218 / و لیکن شنیدن چو دیدار نیست ..... ص : 218
بدانید که بین حق و باطل بیش از چهار انگشت فاصله نیست. از امام علیه السلام درباره معنى این سخن پرسیدند و حضرت انگشتان خود را کنار هم نهاد و میان چشم و گوش قرار داد و فرمود: «باطل آن است که بگویى شنیدم و حق آن است که بگویى دیدم.»
حکمت نامه پارسیان / 219 / حق گوى، اگرچه تلخ باشد ..... ص : 219
5. گر راست سخن گویى در بند بپایى
بِهْ زانکه دروغَت دهد از بند رهایى
حکمت نامه پارسیان / 241 / چو خشم آرى، مشو چون آتش تیز ..... ص : 241
آن مرد مىگوید: من در سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله اندیشه کردم. دیدم که خشم فراهم آورنده همه بدىهاست.
1. به تلخى، چو زهر است خشمْ از گزند
و لیکن چو خوردیش، نوش است و قند
&